loading...
برای عشقم
لایو بازدید : 2 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

جوان ثروتمندی نزد یک دانایی رفت ؛

و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست.

دانا او را به کنار پنجره برد و پرسید:


- `پشت پنجره چه می بینی؟`


- `آدم‌هایی که می‌آیند و می‌روند ؛

و گدای کوری که در خیابان صدقه می‌گیرد.`


بعد آینه‌ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید:


- `در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه می‌بینی.`

 
- `خودم را می‌بینم.`


- `اما دیگر دیگران را نمی‌بینی!

آینه و پنجره هر دو از یک ماده‌ی اولیه ساخته شده‌اند، شیشه.

اما در آینه لایه‌ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته ؛

و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی‌بینی.

این دو شی‌ئ شیشه‌ای را با هم مقایسه کن.

وقتی شیشه فقیر باشد،

دیگران را می‌بیند و به آن‌ها احساس محبت می‌کند.

اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده می‌شود،

تنها خودش را می بیند.

تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی ؛

و آن پوشش نقره‌ای را از جلو چشم‌هایت برداری؛

 تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوست‌شان بداری.`ََ


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 94
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 42
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 59
  • بازدید سال : 74
  • بازدید کلی : 1,003