loading...
برای عشقم
لایو بازدید : 5 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

حالا اثری از دیوان بابا حاجی باقی نمانده.دیوانی که احتمالا شب ها دست می گرفته و تفالی می زده یا برای بی بی اش غزلی می خوانده.دیوانی که حتما بابا حاجی چند تا از غزل هایش را از بر بوده و گوشه هایش در تماس با انگشت های بابا حاجی ساییده شده بوده.احتمالا شب های یلدا که خاله ها و دایی ها پاهایشان را می کردند زیر کرسی و از انار ها و بادام بوداده های روی کرسی می خوردند بابا حاجی برایشان حافظ می خوانده.

یکی از آن نفیس هایش را هم چند سال پیش آ.پ هدیه داده بود.چند روزی داده بودم به فلانی که ببرد خانه.که بخواندش.که بوی او را بگیرد لابد.جرا که قبل تر ها غزل هایی که با حرف میم شروع می شوند را برایمان تفسیر کرده بود.یکی هم هست که ورژن کوچک آن بزرگیست و پارسال توی یک از روز هایی که جو کتاب خریدن داشتم همینجا خریدمش.حالا پر از تاریخ است.چند بار به من امید داده.چند بار مورد مشوت قرار گرفته.چند بار نصیحت کرده که "نصیحت گوش کن جانا" .چند باری هم گفته هر کس محرم حرف دل نیست.یک بار هم با شدت هر چه تمام تر به دیوار اتاقم خورده.

شعله بانو استاد خوش ذوقی است.ورزش و ادبیات هم می داند.خوب می خندد .صدایش دست کمی از مرضیه برومند ندارد.یک بار هم از من شنیده که :" استاد عاشق خنده هاتونم" .امروز قبل از حضور غیابش گفت فاتحه ای برای حافط بخوانیم. خودش هم شروع کرد به خواندن.بعد هم سولماز شروع کرد به غزل خواندن.انگار که از قبل آماده باشد.هیاهوی کلاس یک باره خوابید.سعله بانو خوشش آمد.همه برای سولماز دست زدیم ... .


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 94
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 52
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 64
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 65
  • بازدید ماه : 108
  • بازدید سال : 123
  • بازدید کلی : 1,052